از دست و پا زدن دست برداشتم و گوش دادم. این صدای خیلی واضحی از خشخش برگها بر روی زمین نبود بیشتر شبیه کوبیدن پا بود و فاصلهاش دورتر از 10یارد (9 متر) نبود. به نظر میرسید که یک گروه از رقصندههای چاق موریس بدون زنگ هایشان، جست و خیز میکنند و در میان جنگل میرقصند. من فکر کردم که حتما یک خرس است وگرنه هیچ حیوان دیگری اینطور با قدرت سر و صدا نمیکند. دوباره شروع به دست و پا زدن کردم تا با موجهای جذر و مد که قایق پارووی مرا هل میداد، مقابله و آنها را به عقب دور کنم. موجها من و قایقم را به سمت آن صداهای عجیب و غریب میکشاندند تا زمانی که یک بینی خیس در میان برگهای بوتههایی که در آن نزدیکی بود ظاهر شد. آن یک خرس بود که حتی بزرگتر از خرگوش خانگی همسایه کناریام نبود!
توله خرسها و همنوعان بزرگتر آنها یک دلیل مهم و جالب برای هر سفری به جنوب شرق آلاسکا است. تراکم خرسهای قهوهای در این منطقه بیشتر از هر مکان دیگری در دنیا میباشد. -تخمین زده شده که در بعضی ناحیهها در هر یک متر مربع، یک خرس وجود دارد- و خرسهای سیاه نیز تقریبا به همین اندازه به نظر میرسند. باعث تعجب نیست که محلیها همه روی این خرسها مسئول هستند (اختیار آنها را دارند). بیشتر آنها خرسها را دوست دارند، بعضی از افراد هم به آنها علاقهای ندارند. اما آنها همانقدر زیاد درباره خرسها حرف میزنند که انگلیسیها درباره آب و هوا صحبت میکنند و زمانی که صحبتی ندارند برای اینکه سر حرف را باز کنند، از جملاتی مانند “این وقت سال خرسهای زیادی این اطراف هستند” یا “دیشب دوباره خرسها به آشغالها حمله کردند” استفاده میکنند. این مکالمه کوچک بسیار هیجان انگیزتر از صحبت همیشگی و آشنا درباره بارش باران و هوای ابری است.
جنوب شرقی آلاسکا واقعا سرزمینی وحشی و رام نشده ایست. نه فقط در تبلیغات و بروشورهای تعطیلات، بلکه به معنای واقعی کلمه سرزمینی رام نشده، وحشی و جواهری در ساحل تاج آلاسکا میباشد. کوههای خفته جادویی پوشیده از برف که از سطح دریا تا آبدره یک طرفه برمیخیزند، یخچالهای بلند طبیعی آبی درون دریاهای یخ زده شناور هستند و آبشارها از میان درههای سبز جنگلهای مخروطی کهن فرو میریزند. آخرین پناهگاه بافی مانده برای پستانداران –نه تنها خرسها بلکه گرگها، میشها و بزهای کوهی– و همچنین خانه تعداد زیادی نهنگ، فوک، شیرهای دریایی و عقابهای بی مو که تعدادشان در این منظقه بیش از هر مکانی در جهان است، نیز میباشد. سازمان حفاظت از حیات وحش و ماهیهای آمریکا تعداد این عقابها را در جنوب شرقی آلاسکا حدود 10 هزار عقاب بالغ و چند هزار بچه عقاب تخمین زده است.
بخش اهلی (مهربان-غیر وحشی) جنوب شرق
تمام منطقه –که توسط ساکنان آن جا به جتوب شرق اهلی معروف است- که از “آیسی بی” (خلیج یخ) در شمال تا راس جزیره شاهزاده ولز در جنوب امتداد پیدا میکند. تشکیل شده از یک تنگه باریک از کوههای سرزمین اصلی و بالغ بر هزاران جزیره دور از ساحل میباشد. این منطفه 500 مایل طول دارد و چیزی حدود 120 مایل از شرق به غرب کشیده شده است. تنها کمتر از هفتاد هزار نفر آنقدر خوش شانس هستند که از ساکنین آن جا باشند و آنجا را خانه خود بدانند. بیشتر آنها در 3 تا از بزرگترین شهرها زندگی میکنند: جونیو (30000)، کچیگان (14000) و سیتکا (8400) در حالی که باقی مانده آنها در کنار ساحل و 30 برابر اجتماع کوچکتری دارند. بسیار قبل تر از اینکه اروپاییها به این منطقه برسند، این ناحیه خانه 3 گروهی بود که زبان مشترک داشتند : تلینگیتها، هیداها و شیمشیانها. آنها به عنوان منبت کاران حرفهای و ستونهای بلند منبت کاری و رنگ شده شان مشهور هستند. آنها دیگر به صورت سنتی و عشایرنشینی زندگی نمیکنند و در روستاها به صورت ثابت و دائم زندگی میکنند.
در ماه جولای من به یک گروه 14 نفره شامل 3 خدمه در کشتی 68 فوتی که نام آن “جوینده جزیره” بود، ملحق شدم. ما دو هفته با شکوه را در خلیج های کوچک، کانالهای آب و گذرگاه های داخلی تنگهها که راه پر پیج و خمی در قلب جتوب غربی آلاسکا بود، سپری کردیم. این ناحیه مکانی برای بازدید برای آخر هفته نیست حداقل نه از مکانهایی مانند لندن یا از شهر من گیلدفورد. ما یک پرواز طولانی به ونکوور داشتیم از آنجا بلافاصله سوار هواپیمای دیگری شدیم و به شمال پرینس روپرت رسیدیم سپس سوار تعداد بسیار زیادی اتوبوس، تاکسی و کشتی شدیم تا به فرودگاه آبی پرینس روبرت رسیدیم، یک هواپیمای دریایی به کچیگان که برای مسافران آمریکایی بود گرفتیم و بعد سوار هواپیمای دیگری به سمت شهر کوچک و شلوغ پطرزبورگ رفتیم. بعد از فرود مرگبار عادی بر روی آب در یک هواپیمای دریایی همراه افراد بیشتری نسبت به صندلی ها، بالاخره به کشتی ملحق شدیم.
هر روز در طول جزیرههای بزرگ و کوچک گشت میزدیم، از فوکهای خوابیده بر روی تکههای یخ عبور میکردیم، گراز ماهیهایی که تنها چند فیت پایینتر از ما شنا میکردند را تماشا میکردیم، عقابهای بیمویی که در بالای سر ما اوج میگرفتند را میشمردیم، صدای بلند یخچالهای طبیعی که به دریا میافتادند و در هم میشکستند را گوش میدادیم و نهنگها را تماشا میکردیم. ما در میان بادبانها استخرهای جذر و مدی کنار ساحل را مورد بررسی قرار میدادیم، در میان درختان مخروطی باستانی قدم میزدیم و در روستاهای بومی رهاشده که به تدریج به وسیله جنگلها اصلاح شده است، جستجو میکردیم. چگونه کاپتان کشتی راه خود را از میان بعضی از کوچکترین کانالها و نهرها پیدا و کشتی را هدایت میکرده؟ درصورتی که اگر خیابانهای یک طرفه لندن را برعکس کنند، من راه خود را پیدا نخواهم کرد.
پا بر روی میز و ادای احترام!
هر شب بعد از شام، یک مراسم غیر رسمی داشتیم و آن پا بر روی میز و ادای احترام به رویدادهایی بود که در طول روز اتفاق میافتاد و سپس برای روز پیشرو برنامه میریختیم. ما بر روی عرشه مینشستیم و نوشیدنی مینوشیدیم یا تنقلاتی میخوردیم و به صدای شب گوش میدادیم: نسیم ملایم در میان درختان، هو کردن جغد و یا صدای عجیب خش خش برگها در نزدیکی بر روی زمین. در بعضی مواقع ما جمع میشدیم و 2تا 2تا سوار قایقهای پارویی میشدیم و به مکانهایی مانند مکانهای کوچک و مه گرفته و جستجو در شکاف دیوار و برآمدگیهای زمین میرفتیم که حتی ایسلند رومر (نام کشتی آن ها) نمیتوانست به آن مکانها وارد شود.
یکی از روزهای مهم سفر، روزی بود که در اطراف جزیره: “یاشا” گذراندیم مکانی که Chatham Strait به Frederick Sound میرسد. این جا مکانی بود که مت 6 ساعت مدام در کنار دسته ای 40-50 تایی از نهنگهای غورباقهای بودیم. این نهنگها، فعالترین نهنگهایی بودن که من تا به حال دیده بودم: نمایش بر روی ساحل بیرون از آب، باله هایشان را به هم میزدند و بر روی سطح قرار میگرفتند، سر و صدای عجیبی از خود تولید میکردند مانند صدایی که گروه هیپوها (هیپ هاپ) دیجریدو (سازی شبیه نی) مینوارند.
زمانی که ما به آرامی در اطراف عرشه کشتی “ایسلند رومر” هیاهوی نهنگها که به دستههای 5 تایی با 6تایی تقسیم میشدند و صدای غذا خوردنشان در سراسر آنجا میپیچید را تماشا میکردیم. آنها در یک دقیقه همه جا بودند و یک دقیقه حتی دم آخرین نهنگ در زیر سطح دریا ناپدید میشد. در این زمان همانطور که انتظار داشتیم سکوت عجیبی حکم فرما میشد و دوربینها برای نمایش شگفت انگیز بعدی آنها در حالت آماده بودند. با این حال عملا حدس اینکه چه موقع برای نمایش ظاهر میشدند، غیر ممکن بود. آنها میتوانستند در کنار قایق، بلافاصله در پشت و دیگر طرف کشتی یا چند یارد پایینتر یا چند مایل بالاتر از مسیر ما باشند. بعضی مواقع ما متوجه حبابهایی بر روی سطح آبها میشدیم و این به ما یک تا 2 ثانیه فرصت برای آماده شدن میداد. سپس ناگهان ممکن بود دهها نهنگ –که هر کدام بالای 3 تن وزن داشتند- به بیرون از آب به درون حجم بزرگی از کف میپریدند. ماهیها از دهان بزرگ باز آنها بیرون میجهیدند و آب از اطراف آنها به پایین میریخت و ارتفاع آبها قبل از اینکه به عمق دریا برگردند، 20 فیت (6 متر) بود. هر بار که این اتفاق میافتاد، تعجب میکردیم، فریاد میزدیم، تشویق میکردیم و بعد از آن آرام میشدیم، سکوت میکردیم و آماده میشدیم تا زمانی که نمایش بعدی شروع شود.
یکی از هیجان انگیزترین-خسته کنندهترین- 6 ساعتی بود که برای هر کدام از ما گذشت. بعد در همان بعد از ظهر در یک خلیج خالی از سکنه لنگر انداختیم و بر روی عرشه که نور آفتاب نصفه بر ما میتابید، خاطرههای جذاب را مرور میکردیم. همراه با صدای ناله پرنده دریایی لون (غواص) در میان آبها شناور شدیم و فضای مه آلودی که بیشتر از 1 فوت از سطح فاصله نداشت، نهنگها را به خاطر آوردیم که اگر میخواستیم از آنها عکس بگیریم باید آنها را از میان نمایاب دوربین تماشا میکردیم.
رصدخانه خرس Anan Creek
در آخرین روز، ما به تماشای خرسها در مکانی به نام رصدخانه خرس Anan Creek رفتیم که توسط مسئولین جنگلهای ایالات متحده تاسیس و در یک دره در نزدیکی جزیره رنگل واقع شده بود. در جلسه کاملی که در شب قبل برگذار شد، مانند تیم SAS (سرویس ویژه هوایی) قبل از سپیده صبح توجیه و آماده شدیم. ما اجازه استفاده از عطر و حتی افتر شیو را هم نداشتیم) همانند توصیه هایی که به تیمهایsas میشد) ما مجبور بودیم تا تمام غذاها و نوشیدنیها را در قایق بگذاریم و باید قول میدادیم که به هیچ عنوان تیم را ترک نمی کنیم و از همه مهمتر اینکه همه کنار هم بمانیم. اوه، و راستی به ما گفته شد که اگر در مسیر با یک خرس روبرو شدید، دمر برروی زمین باید دراز بکشید و فرار نکنید. ما کارهایی که نباید میکردیم را تکرار میکردیم و میگفتیم ما نباید فرار کنیم.
در ساحل با یک راهنمای ویژه که یونی فرم سبز رنگ پوشیده بود و خود را Dave معرفی کرد، ملاقات کردیم. آن طور که به نظر میرسید Dave واجد شرایط بود. او تمام آزمونها را پشت سر گذاشته بود.او کارآموزان را در مقابل خرسها قرار میداد تا ببیند که چگونه واکنش نشان میدهند و روی کمربند چرمی خود یک قوطی اسپری مخصوص خرس بسته بود. Dave به ما گفت: نکته ی دیگری که باید به یاد داشته باشید این است که باید سر و صدای زیادی ایجاد کنید. تماشاگران خرسها باید غریزه آرام و بی سر و صدا بودن هنگام تماشای خرس را فراموش کنند زیرا خرسها بسیار از غافلگیر شدن بیزار هستند و باید سر و صدا ایجاد کنید تا خرس را از وجود خود مطلع سازید. بنابراین مجبور شدیم تا زنگولههایی روی مچ پایمان ببندیم و در امتداد مسیر به آواز خواندن در پیک نیک تدی خرس بپردازیم. اگرمیخواستیم یک خرس را غافلگیر کنیم، نمی توانستم هیچ راه بهتری را به جای استخدام 51 رقاص موریس که در پیک نیک حضور پیدا کنند را تصور کنم. اما این پیاده روی بدون مشکل بود و ما به رصدخانه رسیدیم و هیچ چیز خطرناکی به جز مشاهده مدفوع یک هفته قبل یک خرس مشاهده نکردیم.
در ماههای جولای و آگوست) اوایل تیرماه تا اوایل شهریور( هر سال، خرسهای سیاه و چند خرس قهوهای به رود عنان میآیند تا از ماهی های سالامون این رود تغذیه کنند. این رصدخانه از یک سکوی چوبی روی رودخانه برخوردار است که منظرهای شگفت انگیز از دو جهت رودخانه نمایان است و یک سطح آن به رودخانه نزدیکتر است. از لحظهای که به آنجا رسیدیم یک خرس ماده قهوه ای به همراه 3 فرزند خود درون رودخانه بودند و بچهها مشغول سر وصدا کردن کنار پاهای مادر خود بودند و در سوی دیگر یک خرس قهوه ای تنها که در حال متری آنها چند انسان شیرجه زدن به زیر آب بود. به نظر میرسید نسبت به تماشاگران هیجان زده در فاصله کمتر از 20 یا 30 یارد خود کاملا بی توجه هستند. در لحظه ای، خرس سیاه که به لبه رودخانه رفت، به سرعت یک ماهی قزلآلا صید کرد به طوری که انگار آن را از یک قفسه سوپرمارکت برداشته است و آن را با خود به سمت جنگل برد.
ناخواسته، پس از چند ساعت که به نظر میرسید چند دقیقه است، سکو چوبی را ترک کردیم و به سوی جزیره رومر رفتیم. هنوز چند قدم راه نرفته بودیم که ناگهان یک خرس قهوه ای بزرگ در یک طرف جاده ظاهر شد. نصف گروه سر جای خود میخکوب شده بودند. بقیه نیز به سرعت میگریختند. خرس بهت زده به ما خیره شده بود، در حالیکه ما دوباره آرامش خود را بدست آورده بودیم و سعی میکردیم به عقب نگاه نکنیم دقیقا همانند اینکه از چشم در چشم کردن با قلدر مدرسه جلوگیری کنیم. پس از لحظهای برگشت و نگاهی کوتاه به طرف ما کرد و به سمت رودخانه رفت.
شما هرگز از یک خرس دور نیستید
مهم نیست که شما در کجای این سرزمین وحشی قرار دارید، چه بدانید یا ندانید شما هرگز از یک خرس دور نیستید. اگر نمیخواهید با آن برخورد داشته باشید توصیه محلی این است که در خانه بمانید. البته اگر خانه شما در جنوب شرقی آلاسکا باشد، گاهی اوقات در خانه ماندن هم فایده ندارد. اما برای خارجیها که هیچوقت با زیبایی خالص و وحشی آلاسکا سر و کار ندارند، امتیاز بسیار بزرگی محسوب میشود که در جایی زندگی کنند که هنوز در گوشه ای از آن میتوان به یکی از بزرگترین و موثرترین شکارچیان روی زمین رسید .
زمان سفر: ماههای ژوئن تا آگوست (خرداد تا مرداد) بهترین زمان برای سفر به آلاسکا است. همچنین اگر آب و هوا تغییر پذیر باشد، در ماههای میو آگوست جمعیت توریستها کاهش مییابد و زمان مناسبی برای سفر است. با این حال، تعداد اندکی از افراد شجاع در زمستان به سمت شمال میروند.
نحوه حمل و نقل: با اتوبوس های بین شهری میتوان سفر کرد اما حمل و نقل عمومی در سراسرآنجا محدود است. کرایه ماشین به راحتی در دسترس است (همانند کرایه موتورسیکلت) و معاملات پرواز میتواند ارزش خوبی داشته باشد. با این حال مناطق وسیعی از کشور توسط جاده سرویسدهی نمیشود و همچنین ممکن است فواصل بین شهرها را دست کم گرفت. کشتیها روش اصلی حمل و نقل در جنوب شرقی هستند. اگر میخواهید از داخل کشور بازدید کنید و مسافتهای طولانی را سپری کنید،از پروازهای داخلی و تاکسی های هوایی استفاده کنید. راه آهن از سوارد به سمت فیربنکس حرکت میکند و از پارک ملی دنالی میگذرد. با این حال در تمام فصلها به غیر از تابستان بخشهایی از انکوریج تا سووارد بسته است. در طول تابستان یک سرویس حملونقل از انکوریج به ویتیر میرود که در والدز با کشتی روبرو میشود.
کارهایی که باید انجام دهید: استخراج طلا، رودگردی، قایقرانی، کایاک سواری، دوچرخه سواری کوهستانیی، تماشای پرندهها. در زمستان نیز امکان سورتمه سواری، برفرو سواری و اسکی صحرانوردی هست.
فلور وجانوران: خرسها باید در تمام مدت مورد احترام و محبت قرار گیرند. مخصوصا خانمها در زمان ورود به این مکان باید محتاط باشند. از عطر و لوازم آرایشی استفاده نکنند و سر و صدا ایجاد کنند تا حتی یکی از آنها غافلگیر نشود.
با این حال، برای اغلب بازدیدکنندگان، بزرگترین مزاحمت نیش حشرات است. در تابستان پشهها فراوان هستند و در صبح و هنگام غروب بسیار دیده میشوند. درست مانند مگسهای سیاه و پشههای بیرنگ. لباس مخصوص بپوشید و همراه خود تعداد زیادی دفع کننده حشره (DEET) داشته باشید.