اگر به دنبال یک قایقسواری پرماجرا هستید، کشور نیوزیلند را انتخاب کنید. فلایتیو به شما از این تجربه جذاب میگوید. با ما همراه باشید.
باد و طوفان مثل یک سگ پشمالوی خیس دور ما میپیچید. در عرض چند ثانیه تمام لباسهای ما با باران و موجهای دریا خیس شد. موجها شروع به برخورد با جلوی قایق ما کردند و داخل قایق مثل یک تشت بزرگ آب شد. بن وایت، راهنمای ۲۱ ساله ما، با یک گرمکن زردرنگ به اطراف نگاه میکرد و با خوشحالی پیشبینی هواشناسی خود را ارائه داد. او با صدای بلند گفت: «به نظر میرسد که این هوا قصد دارد بعدازظهر ما را خراب کند.»
پیش بهسوی فیوردلند
احتمالا کاپیتان جیمز کوک هم در سال ۱۷۰۰ و به هنگام تماشای این گوشه از فیوردلند (سرزمین آبدرهها) همان حس شوم ما را داشت و نام اینجا را «صدای عجیب» گذاشت. این دریانورد بزرگ تصمیم گرفت تا از این منطقه عبور کرده و به سفر طولانی خود در امتداد ساحل غربی South Island ادامه دهد. بااینحال، اگر او در این مسیر باریک ۴۰ کیلومتری مجاهدت بیشتری به خرج میداد، احتمالا خود را در دومین آبدره بزرگ نیوزیلند مییافت. امروزه «صدای عجیب» در پارک ملی فیوردلند به وسعت ۲۱ هزار کیلومترمربع واقع شده است. طبیعتی جادویی همراه با یخچالهای طبیعی و پوشیده از جنگلهای کهن.
بااینحال وقتیکه صحبت از آمار میشود، میانگین باران در فیوردلند ذهن انسان را درگیر میکند. هرساله در این منطقه بیش از ۸ متر باران میبارد و به نظر میرسد که بخشی از این بارش قرار بود در طول دو روزی که ما در حال قایقسواری بودیم ببارد!
اما اجازه ندهید تا حرفهای ما شما را ناامید کند. قایقسواری در دریا یک ماجراجویی جذاب است. قایقسواران واقعی اهمیتی نمیدهند که زیر پایشان خیس شود. ما قبل از آن دو روز خود را صرف یادگیری مهارتهای قایقسواری کایاک در دیگر مناطق شناختهشده برای این ورزش کرده بودیم.
روز اول به شبهجزیره اوتاگو در سواحل شرقی South Island رفتیم. دریا در این منطقه بسیار آرام است و ما هم قایق کایاک دونفره خود را به آب انداختیم. اینجا بهقدری آرام بود که ما میتوانستیم صدای نفس کشیدن یک شیر دریایی از ۲۰۰ متری را بشنویم. پس از دور شدن از پورتوبلو در محاصره پرستوهایی قرار گرفتیم که برای شکار ماهی به دریا شیرجه میزدند. هر شیرجه با دقت بالا انجام میشد و یک ماهی نصیب پرستو میکرد. چیزی بهتر از این وجود نداشت؛ ما در حال حرکت در دریایی آرام بودیم و موجهای کوچک به زیر قایق ما برخورد میکردند. میشد تصویری زیبا از زندگی دریایی را از درون یک قایق کوچک مشاهده کرد.
حق با او بود
وقتیکه عازم تایاروا شدیم، با یک دسته از آلباتروسها (پرندهای از گونه مرغان دریایی) روبرو شدیم که در بالای صخرهها لانه داشتند. وقتیکه آنها از بالای سر ما عبور میکردند، فاصله بین دو بال آنها به سه متر میرسید. در این میان فوکهای خزدار نیز در میان خزههای طلاییرنگ دریا بالا و پایین میپریدند.
سفر دوم قایقی ما باعث شد تا حسی بهتر نسبت به طبیعت نیوزیلند پیدا کنیم. شاید رفتن به رشتهکوههای آلپ جنوبی در نیوزیلند نتواند شما را بهاندازه یک مقصد برای قایقسواری تهییج کند، بااینحال یک دریاچه کوچک یخی در پایین کوههای یخی مونت کوک شما را برای قایقسواری به وجد آورده و آماده سفری واقعی میکند.
«لذت زیاد و استرس کم.» این چیزی بود که راهنمای ما به آن اعتقاد داشت. همانطور که ما به دریاچه نگاه میکردیم، در بین کوههای یخی با ابعاد مختلف جابجا میشدیم. از یکطرف با «کوه سیلی» احاطه شده بودیم و از طرفی دیگر با کوه مونت کوک با قلهای یخی به ارتفاع ۳۷۵۵ متر. بااینحال ما بهآرامی در این مسیر حرکت میکردیم و گاهی برای کندن یک تکه کوچک یخ میایستادیم. حق با راهنما بود؛ لذت زیاد و استرس کم.
با این دو سفر قایقی حالا میتوانید درک کنید که چرا ما عاشق قایقسواری در دریا شدیم. وقتیکه بهطرف فیوردلند بازمیگشتیم، صبرمان برای رفتن به یکی از بزرگترین مناطق بکر در نیمکره جنوبی با قایق به سر آمده بود.
هیچ کجا مثل اینجا باران نمیبارد
بااینحال، درست از زمان شروع سفر دو روزه به منطقه صدای عجیب، تمایل ما برای جستوجوی جدیتر افزایش یافت. تقریبا سه ساعت طول کشید تا با یک تاکسی آبی از دریاچه ماناپوری عبور کرده و قبل از سفر در جاده ویلموت، به نقطه شروع در Deep Cove برسیم. در مسیر با اتفاقی آزاردهنده روبرو شدیم. پشههای خاکی.
در ساعت ۶ صبح گروه ۸ نفره ما به ۶ نفر تقلیل یافت. البته دلیل این اتفاق پشههای خاکی خونخوار نبودند، بلکه وجود بادهای سهمگین در جنوب اقیانوس بود. بادهایی که با شدت بهطرف فیوردلند میوزیدند. باران شدیدی درگرفت و مسیر میلفورد بسته شد و دسترسی به غارهای مشهور کرم شبتاب غیرممکن گشت.
راهنمای همیشه خوشبین ما گفت: «بارش باران در فیوردلند تماشایی است. هیچ کجا بهاندازه اینجا باران نمیبارد.»
شدت وزش باد کمتر شده بود، اما باران همچنان ادامه داشت. در همین حوالی باران، رعدوبرق همچنان ادامه داشت و آب با فشار زیاد به همهجا پراکنده میشد. با نگاه به غرب میشد دید که دریا، کوه و ابر شبیه به یک چشمانداز یکرنگ فرازمینی شدهاند. شبیه به یک نقاشی آب رنگ که جان داشته و مرتبا باران، باد و رعدوبرق را در خود تجربه میکند.
این باران خیلی ترسناک بود؛ اما راهنما فکر همهجا را کرده بود. او از داخل دو ساک بزرگ مقداری لباس مخصوص قایقسواری بیرون آورد. در ابتدا یک لباس سبکوزن، سپس یک مایو نازک و بلوز پشمی. بعد از آن نوبت به محافظ قایق برای جلوگیری از ورود آب به داخل آن رسید. درنهایت هم یک کت ضد آب مناسب برای قایقسواری به همراه یک کلاه. این تجهیزات به ما کمک میکرد تا آب باران از گردن وارد لباسهایمان نشود.
پس از پوشیدن این لباسها و تجهیزات، راهنما یک توصیه ایمنی به ما کرد؛ او گفت: «محافظ ورود آب به قایق شبیه به صندلی هواپیماهای جنگنده است. اگر در داخل آب افتادید، ضامن آن را کشیده و در سطح آب شناور بمانید.» اما بعدش چه میشد؟ راهنما قبلا به ما گفته بود که این قایقها از بهترین نوع موجود هستند؛ هیچ قایقی پایدارتر و شناورتر از این قایقها وجود ندارد. با این تجهیزات، ما سفر خود را شروع کردیم و به آب زدیم.
حتی با وجود وسایل، غذا و لباس اضافی در قایقهای کایاک، قایقسواری با این وسایل در دریا آسان است. شما در مرکز قایق قرار میگیرید و خیلی سریع به اوضاع مسلط میشوید. واقعیت این بود که ما تنها میخواستیم در روز اول ۱۵ کیلومتر مسافت را در طی ۵ ساعت پارو بزنیم. این میزان زیاد به نظر میرسید، اما قایقسواری در دریا سختتر و کندتر است. در این نوع قایقسواری شما با جریان حرکت کرده و بالا و پایین میروید.
ما که در نزدیکی ساحل حرکت میکردیم، راه خود را بهطرف «هال آرم»، بخش باریک و انگشتی مانند منطقه صدای عجیب، در پیش گرفتیم. ما هرگز چنین آبی را ندیده بودیم. برخورد دائمی موجهای آب با قایق و صدای تماس آن با خزهها همراه با صدای فش فش پاروها در آب، ذهن ما را درگیر کرده بود. درست زمانی که حس کردیم آب وارد لباسهای ما شده است، باران بند آمد. ابرها از بالای سر ما کنار رفتند و کوه دانائی با ارتفاع ۱۵۰۹ متر در مقابل چشم ما ظاهر شد. نور خورشید به درختان ساحلی میتابید و خزهها و گلسنگهای کنار ساحل را گرم میکرد.
وقتیکه برای نهار در کنار ساحل صخرهای توقف کردیم، هیچ کمبودی برای آب شیرین نداشتیم. باران دوباره شروع به باریدن کرد و علیرغم تلاشهای فراوان راهنما برای ساخت یک پناهگاه موقتی، همه ما بهسرعت خیس شدیم. از همه بدتر پشههای خاکی بودند. آنها خیلی زود خودشان را به ما رساندند. پلکها، پشت گوشها و قوزک پاها هدف این پشهها قرار گرفت. طبق افسانه مائوری، فیوردلند توسط خدایان خلق شده است؛ اما وقتیکه الهه جهان خاکی متوجه زیبایی بیشازحد این منطقه شد، ترسید که مردم برای همیشه در اینجا بمانند. برای همین پشههای خاکی را به اینجا فرستاد تا به آنها فناپذیری و ضعیف بودن را یادآوری کند.
بااینوجود وقتیکه دوباره به آب بازگشتیم، از شر پشهها راحت شدیم. نگاهی کوتاه به یک جفت پنگوئن نادر کاکلدار ما را برای چند لحظه از خود بی خود کرد. اندکی بعد تمام فکر و ذکر ما معطوف به اقامت در شب در زیر یک چادر کتانی شد. به ساحل نزدیک شدیم و قایقها را از آب بیرون آوردیم. راهنما ما را بهطرف بخشی از جنگل درختان همیشه سبز برد که با بوتهها و درختانی با تنههای خزه دار پوشیده شده بود. موفق شدیم تا جایی پیدا کنیم که باوجود کوچک بودن عاری از هرگونه پشه بود و با داشتن زمینی صاف برای برپا کردن چادرهای ما مناسب به نظر میرسید.
وقتیکه هوا تاریک شد، قایقها را کاملا از نزدیک ساحل دور کردیم تا با جزر و مد دریا با مشکل مواجه نشویم. بهعلاوه چادرهای خود را برپا کردیم و لباسهای خشک پوشیدیم. حالا به چالش بعدی رسیدیم؛ پختن شام. بااینحال ما به خاطر داشتن برنج پختهشده و پاستا همراه با چند تکه گوشت باقی مانده از وعده نهار خیلی خوشحال شدیم. ما متوجه شدیم که برخی از افراد دارای پنیر پارمزان تازه بوده و در حال ریز کردن آن بر روی اسپاگتی خود همراه با سالاد تازه هستند.
بن، راهنمای ما، گرسنه به نظر نمیرسید. در عوض شدیدا به فکر فرو رفت. او با تلفن ماهوارهای خود از وضعیت هوای روز بعد آگاه شد؛ یک جریان ضعیف جدید بهطرف ما میآمد؛ هوا سردتر میشد؛ بادها شدت بیشتری میگرفت و باران هم که همراه همیشگی ما بود.
آرامش عجیبی قبل از شروع طوفان حکمفرما شده بود. بااینحال سکوت جنگل با صدای ناله مرغ کیوی شکسته شد. ما قبل از طلوع آفتاب از چادر بیرون زدیم. در طول شب، یک درخت در نزدیکی چادر ما سقوط کرده بود و باعث سرآسمیگی ما شده بود. با ناراحتی از لباسهای گرم خود دل کندیم و آنها را با لباسهای مخصوص قایقسواری که در طول شب در قایقها مانده بود عوض کردیم. هرگز نمیتوان حس پوشیدن یک لباس غواصی خیس را فراموش کرد. این حس شبیه به رفتن به داخل پوست یک فوک بود که مدتها از زمان مرگش میگذشت.
ما قایق را به آب انداختیم و ناامیدانه تلاش میکردیم تا بدن سرد خود با عضلات سفت شده را گرم کنیم. برفی تازه در کوههای اطراف باریده بود و آسمان کبود رنگ به نظر میرسید. بن فریاد زد: «جلوی قایق را در جهت باد نگه دارید.» ناگهان بادی شدید درگرفت و باران بهمانند رگبار مسلسل به صورت ما برخورد کرد. برای چند لحظه قایقها به دور خود میچرخیدند. ما سعی میکردیم تا پاروهای خود را برای ثابت نگاه داشتن قایق در آب حرکت دهیم. درنهایت قایق در جهت صحیح ایستاد. ما در میان موجها شناور بودیم و راه خودمان را بهطرف پناهگاه جزیره الیزابت تغییر دادیم. همه در چنین مواقعی به این جزیره میرفتند. آدرنالین سراسر وجود ما را فراگرفته بود.
ما به ساحل جزیره الیزابت رسیدیم تا مقداری آب برای تهیه قهوه گرم کنیم. لیوانهای خود را درآوردیم تا به جنگ سرما برویم. چشمان ما به ظرف آب بود و منتظر بودیم تا آب درون آن بجوشد. در آن لحظه کاملا خیس بودیم و سردمان بود. بن که ذهن ما را خوانده بود، ظرف آب را برداشت و مقداری آب گرم بر روی انگشتان بیحس ما ریخت. تابهحال اینقدر احساس خوبی نسبت به آب نداشتیم. از این گذشته، حالا ما یک قایقران واقعی شده بودیم.
بهترین زمان برای سفر
کل این کشور دارای آب و هوایی گرم و خشک در تابستان است، اما اوج فصل گردشگری در این زمان محسوب میشود. برای داشتن سفری بهتر در فصل بهار و پاییز به اینجا سفر کنید. در این زمان هوا بسیار عالی بوده و مناسب فعالیتهای مختلف در هوای آزاد است. قایقسواری در پارک ملی فیوردلند نیز از ماه اکتبر تا آوریل جریان دارد.
فراموش نکنید که رزرو بلیط هواپیما خارجی و رزرو هتل توسط فلایتیو به سادگی و به سرعت امکانپذیر است. هر زمانی که برای سفرهایتان برنامه ریزی کردید، کافیست برای انجام سریع رزرو بلیط و هتل خود به وب سایت ما مراجعه نمایید.