سوریه: یک اثر باستانی زیبا
راهنمای جوان ما یک کوهمنرد حرفهای بادیهنشین بود. با وجود گرمای شدید صحرا و صندلهای پلاستیکی پاره شده جلوتر از ما میرفت و فقط زمانی مکث میکرد که میخواست به عقب نگاه کند تا ببیند ما از او عقب ماندهایم یا زمانی که به یک کبوتر زخمی شده اجازه میداد تا از بزاق دهان او آب بنوشد.
او فرض میکرد مسئولیت دارد تا ما را به بالای قله “قلعت ابن معن” هدایت کند. مکانی که در آن قلعه قرن هفدهمی بزرگ عرب در یک سرازیری که فاصله آن از سطح بیابان صدها فوت (صدها متر) بود، قرار داشت. بعد از این که با سختی به بالای تپه رسیدیم، ما تا سرازیریای که دیوارها و بین آنها یک شکاف کوچک باز که ممکن بود یک دستشویی بوده باشد قرار داشت، او را دنبال کردیم. او ما را تا درون پر پیچ و خم و زیبای قلعه و بیرون در برج و باروی آن راهنمایی کرد.
از این مکان که نگاه کنید، ظاهر خرابههای پالمیرا شبیه اسکلتی بدون پوشش بر روی شنها بود. معبد عظیم بل جمجمه ی اسکلت را شکل میدهد، ستونهای اصلی شاهراه “رومی ها” که منجر به شکلدهی این اسکلت میشود به عنوان استخوان های مهره ستون فقرات آن به دندهها متصل میباشد. جادههای فرعی (دنده ها) مکان تئاترها و بازارهای خرید است.
پالمیرا یکی از بزرگترین موقعیتهای تاریخی، ساخته شده در قرن های سودهای تجاری بین شرق و غرب و پایتخت زنوبیا که 1700 سال پیش امپراطوری خود را تا خاور میانه گسترش داده بود، میباشد. در هر کدام از کشورهای مدیترانه این کشور باید مدیریت گروه بسیاری از حزبها و فرقهها را داشته باشد اما قلمرویی بکر برای گردشگری است و یک احساس انزوا در این شهر فوق العادهی کویری تخریب شده وجود دارد.
گردشگران از سوریه با وجود داشتن جاذبههای تاریخی دوری میکنند. مصریها، هایتیها (هیتیها)، یونانیها، کسانی که در جنگهای صلیبی بودند، ترکها و فاتحان عرب هر کدام نشانی از خود در این کشور بر جای گذاشتهاند. چه در شهرها، قلعههای نظامی ترک شده یا مجموعهای از شهرهای گمشده در صحرا. تا اندازهای بدگمانیهایی نسبت به سوریه جدید و مدرن که توسط خشونتهای رژیم رئیس جمهور آنها بشار اسد که از تروریستها حمایت کرد، به وجود آمده است که باعث جلوگیری از آمدن توریستها به این کشور توریستخیز شده است.
اولین سوریهای که من با او ملاقات کردم، مانند تمام اروپاییها از این که چرا باید از این کشور ناگوار و خشن بازدید کنم، گیج بود (تعجب کرد). “احمد” کسی بود که مرا دعوت کرد تا در کنار خانواده جوان او بمانم تا وقتی که به دمش برسم. آنها به همان اندازه که من مشتاق دیدن کشور بودم، مشتاق به ترک آن کشور بودند. بعدا که در یکی از برق رفتنهای تمامنشدنی سوریه در اتاق تاریک با آب سرد دوش میگرفتم، از نقطه نظر او سپاسگذار شدم!!
دمشق: یک معارفه عالی
اما کشور به سرعت ناراحتیهایی که باعثش شده بود را جبران کرد. دمشق یک معارفه عالیست، ترکیبی از تمام عناصر تاریخی سوریه همراه مدرنیته شدن بیوقفه که تمام افسانهها درباره اینکه عربها به شدت سنتی (وسواسی) هستند را برهم میزند. در شهر قدیمی در واقع اینطور به نظر میرسد که کمی از 2000 سال پیش که دیوارها در جایی که ساخته شدهاند، دور هم حلقه زدهاند. تجارت از زمان بابلیها در بازارهای تیره و تاریک در این مکان رواج داشته است و هنوز مرکز تجارت در تمام ناحیه است.
شهر قدیمی دارای محدودهای کامل و چشمگیر از معماری است. از دروازه های غربی معبد ژوپیتر رومیها تا حیاط مرمرین سفید درخشان مسجد اموی دمشق. ترکها دروازههای متناوب مرمرین سیاه و سفید و الگوی پیجیده درهای سربی که بر روی کارگاههای گنبدی شکل باز میشود را از این مکان الهام گرفتهاند. صنایع دستی سنتی دمشق که از تور و ملیله دوزی ساخته شده است، هنوز ساخته میشود (تمرین میشود)، استفاده از مهارتها آنقدر چشمگیر بود که تیمور لنگ صدها هنرمند دمشقی را به پایتخت بزرگ خود سمرقند برد.
مردمی که در بازارها کار میکنند به همان اندازه که معماریها گوناگون هستند، متقاوتند. لباس های سنتی بسیار گواه این موضوع هستند. زنان شیعه ایرانی که برای زیارت آمده اند، در حجاب کامل مشکی هستند درحالی که مردان مذهبی محلی عمامههای رنگی، لباسهای (عبا) گشاد بلند و شلوارهای کوتاه گشاد میپوشند. لباسهای مردان سنتی سوریه متشکل از گالابیههای (ردا) بلند به رنگهای آبی آسمانی یا کرم و شالهای چفیهای مشکی یا قرمز هستند اما در شهر لباسهای غربی فراوانی هم وجود دارد.
دمشق مدرن مکانی پر از انرژی و شلوغ است که عبورومرور و هرجومرج آن را بدتر میکند و ماشینهای ژاپنی در مسیرهای وسیع شهر و خیابانهای خاکی به هم برخورد میکنند. زمانی که حرارات ناراحت کننده، دودها و سروصدای زیاد ژنراتورهای بنزین در طول برق رفتن بسیار زیاد میشود، آبمیوه فروشیهای بیشماری وجود دارد که باعث میشود خستگی شما برطرف شود. کیسههای پر از طالبی و پرتقال، با رنگهایشان به دمشق سخت و یکنواخت زندگی میبخشند. از رئیس جمهور بشار اسد هیچ راه گریزی نیست چون رنگ خاکستری چهرهاش در هزاران بیلبوردی که در سراسر شهر وجود دارد، انباشته شده است.
بصری (بصرا)
90 دقیقه با اتوبوس طول میکشد تا به شهر کوچکی که در 100کیلومتری جنوب دمشق در امتداد دشتهای حاصلخیز قرار دارد، برسید. سنگهای بازالت سیاه فضای غمگینی را در این شهر به وجود آورده است. بیشتر خانههای روستایی در سراسر مسیر از این سنگها ساخته شدهاند. اما در بصری این خانهها خیلی بیشتر وجود دارد.
مانند پالمیرا، این شهر نیز مرکز مهمی برای رمیها و پایتخت که سود کاروانهای تجاری آن رونق گرفته نیز میباشد. بعدها هم دژ محکمی برای مسلمانان در طول جنگهای صلیبی بود. رمیها حمامها، ردیف ستونها و دروازههای طاقدار حکاکی شده را از سنگهای محکم و با دوام محلی ساخته بودند که اهالی شهر کلی سود بردند و با ویرانهها یا خانه ساختند یا قطعات را به موزههای کشورهای دیگر دادند(فروختند).
الاغها با بارهای زیاد هنوز در خیابانهای ستون بندی شده رومیها رفت و آمد میکردند. خانههای قدیمی که دارای سقفهای راه راه آهنی هستند با کتیبههای باستانی حکاکی شده بر روی دیوارهایی با قدمت چند قرن، برخورد میکردند. بصری خیلی وقت پیش از خرابههای فسیلهای رومیها حذف شده بود.
در مرکز شهر بهترین آمفی تئاتر حفظ شده قرار دارد که مانندش در هیچ کجای جهان نیست. 1500 صندلی این تالار آمفی تئاتر روبهروی استیج گسترده و عظیمی قرار دارد که پشت آن ردیفی از ستونهای سنگی هست. کل این آمفی تئاتر و ساختمانها تقریبا 2000 سال پیش ساخته شده است. در کشورهای دیگر همین موضوع میتواند بصری را به یکی از جاذبههای گردشگری تبدیل کند اما در بیشتر روزها اغلب مسافران مکانی برای رفتن دارند.
مردم محلی هنوز از دیدن غربیها متعجب میشوند و استقبال از شما در روستای خود را هر کدام مسئولیت خود میدانند. “یاسیم” یک مزرعهدار محلی من را تا خانه خود برد. جایی که اتاقها به صورت منظم دور تا دور حیاط پایینتر از سطح زمین ساخته شده بودند.
مانند تمام خانوارهای محافظه کار سنتی، خانمها که از دید خارج بودند اما یاسین و پدر و برادرش نزدیک به 3 ساعت من را در نشیمن طاقدار آبی آسمانیشان سرگرم کردند و یک وعده غذا که از گوشت بره و سیب زمینی که گوله گوله در قابلمه بود همراه با نان پیتا برای من فراهم کردند. بعد از صرف چای شیرین و قهوه با تکههای هل، من آن جمع را ترک کردم. مهماننوازی عربها توسط تمام بازدیدکنندگان و مسافران نوشته شده است اما سخاوت خالصانه آنها چیزی نیست که بتوان آن را نوشت و در اولین فرصت باید آن را تجربه کرد.
حمات (حما): پادزهری برای گرما و حرارت
رود عاصی (ارونتس) در تمام نوار حاصلخیز ساحلی سوریه جریان دارد که بین شمال-جنوب مدیترانه و بیایان نیز جریان دارد. در مرکز حما یک شهر بزرگ، ساکت و سنتی وجود دارد که به وسیله جریان آب رودخانه خنک به نظر میرسد. حما یک پادزهر برای فشار گرما نسبت به شهرهای دیگر سوریه است. از شهرهای دیگر نیز سنتیتر است، در روزهای جمعه کلا شهر تعطیل است، خانمها با حجاب هستند و یک نقاب (پوشیه) رنگی محلی دارند که مختص این منطقه است و مانندش هیچ جای دیگر نیست. پارکها و باغها به صورت خطی در کنار رودخانه که منبع چرخهای آسیاب چوبی غولپیکر است، وجود دارند. این چرخهای آبی قرنها پیش برای تامین آب شهر ساخته شده بود.
یکچهارم شهر قدیمی شامل قصر العظم (کاخ عظم) است که در قرت هجدهم خانه فرماندار عثمانی بود. رواقهای سایه انداز و عمیق که توسط آرکهای بلند از سنگهای مرمر که دورتادور حیاط را احاطه کردهاند، مخافظت میکنند. هر کدام از ستونها دارای آبنما هستند. این مکان الان به موزه تبدیل شده است اما این ساختمان تمام رویدادهای دولت سوریه را که خود آنها فراموش کردهاند را به خاطر سپرده است.
در سال 1982 بعد از جنبش اخوان المسلمین، سوریه حما را مهروموم کرد. بمبهای هوایی بر سر خانهها آوار شد و به تانکها اجازه داد تا به خیابانهای باریک وارد شوند و سربازها برای پیدا کردن شورشیان و اسلحهها به خانهها در سراسر شهر حمله کردند. این طور به نظر میرسد که اعدامهای گروهی و کشتار بیدلیل توسط نیروهای بشار اسد انجام شده بود. حدود 10 تا 25 هزار انسان جان خود را از دست دادند. قصر العظم (کاخ عظم) نیز در مرکز این جنگها بود و تمام بخشهای آن توسط بمبها بسته شد و آسیب دید. دیوارهای کاخ نیز به وسیله گلولهها سوراخ و تکه تکه شدند.
اتفاقات ظالمانهای که توسط دولت دیکتاتور در حما رخ داده و حالا آشکار شده است، نه تنها از نظر فیزیکی که بر روش و رفتار معمول سوریهایها در آینده نیز تاثیر گذاشته است. حتی یک مرد در خانه خود نیز نمیتوانست مستقیم به ما بگوید که پدر و مادرش در طول آن دو هفته کشته شده بودند. ترس از سرویسهای امنیتی مشهور سوریه باعث شده بود که او ترجیح دهد آن قتل عام را از یاد ببرد اما ما متوجه شدیم. تعجب احمد از اینکه من میخواستم از سوریه این کشور ناگوار بازدید کنم، یادم آمد. اما سفر کردن همانقدر که برای بدست آوردن تجربه درباره میراث تاریخ انسانها است، درباره سختیهای زندگی افراد هم هست.
حلب (الپو)
در بازارهای حلب، کار بسیار سختی است که بتوان از تاریخ گذشته فرار کرد. دیگر چیزی از این بازارها در خاور میانه وجود ندارد اما در اورشلیم و استانبول زندگی سبک قدیمی بازارها حفظ شده است و توسط توریستها تجارت آنها رونق دارد. در حلب مانند دمشق بازارهای سرپوشیده و پر پیچ و خم هنوز هدف خود را از ساخته شدن حفظ کرده اند و آن هدف یک مرکز تجارت در منطقه میباشد.
در هرکدام از این کوچهها (تیمچه مانند) یک نوع محصول به فروش میرسد. در یکی از این بخشها فرش و پشتی (متکا) به فروش میرسد که اعراب در کف خانه از آنها استفاده میکنند. تمام خانوادهها از روستاهای دور برای تجهیز کردن خانههای خود به این مکان برای خرید میآیند. بعضی برای خرید ادویه به این مکان مراجعت میکنند. فروشندگان در صندلیهای بزرگ (شاهنشین) خود مینشینند و از بالای سینیهای بزرگ مربع پرشده از هل و هر ادویه ی تند دیگری که در این جا معروف است، مردم را برای خرید راهنمایی میکنند.
سر و صدا در این بازارها کر کننده است به خصوص زمانی که ژنراتورها در طول برقرفتن به آن جا آورده میشوند، اما پیشنهاد چای فروشها در چای خانهها در این مواقع، خستگی را بر طرف میکند. یکی از عجیبترین مناظر در اینجا بخش قصابها میباشد مکانی که برهها از دیوارهای غرق خون چوبی آویزان هستند، پوست و قلوه و جگر آنها نیز دست نخورده در کنارشان آویزان است. در طول روز آرام از آنها گوشت میبرند و میفروشند. هنگام عصر که برگردید تنها مقدار کمی از آنها باقی است. موجودات بیچاره تکه تکه بدنشان در سراسر شهر پخش شده است.
من بعد از بازدید کوتاهی که از بازار حلب انجام دادم، سوریه را ترک کردم، با نگهبانان فاسد مرز ترکیه مذاکره کردم تا به استانبول برگردم. تفاوتهای بین این دو شهر بسیار قابل توجه است. بر خلاف ترکیه، صنعت توریستی در سوریه دیگر وجود ندارد. اما جدا از خالی بودن، مزیتهای زیادی در بخشهای خوب آنجا وجود دارد. زیرساختهای توریستی شما را مجبور میکند که سوریه را با شرایطی که دارد قبول کنید چون کشوری نیست که غرق در تفکرات تاریخی قابل توجهش باشد بلکه واقعیت زندگی مدرن این است که راحت و آسان به دست میآید.