در سفر به هند باید انتظار غیرمنتظرهها را داشت؛ امکان ندارد که به هند سفر کنید و شگفتزده نشوید. هیچجای دنیا، انسانیت اینگونه که در هند از طریق تبلور فرهنگها و ادیان نشان داده میشود، آشکار نیست. هر تکه از این کشور خودش را در ابعادی کلان و اغراقآمیز که تنها با کوهّهای عظیمی که بر آن سایه انداختهاند قابل مقایسه است ارائه میدهد. شاید تنها چیزی که رسیدن به آن دربارهی هند سخت باشد، درک کامل و توصیف درست و شایستهی این کشور باشد.
آنگونه که مارک تواین میگوید:
“از هیچچیز، چه توسط بشر و چه به دست طبیعت، برای تبدیل هند به خارقالعادهترین کشوری که خورشید به روی خودش میبیند دریغ نشدهاست…”
در این مقاله از فلایتیو همراه باشید تا در ادامه سفرنامهای از یک گردشگر به نام Lewis Lai به بخشهایی از شمال هند را بخوانید:
بگذارید با شما روراست باشم – هیچوقت فکرش را هم نمیکردم که هند اصلا جایی برای مسافرتکردن باشد. از آنجایی که این سفری ناشناخته برای من بود و خب من هیچوقت به هند سفر نکرده بودم، برنامهریزی کمی برای سفر کردم و بیشتر آن را به قضاوقدر سپردم. خیلی تصادفی (که چقدر از این تصادف خوشحالم) چشم که باز کردم خودم را در شمال هند دیدم. من به بودهگایا (Bodhgaya ) و واراناسی (Varanasi ) در شمال هند سفر کردم و خیلی زیاد تحت تاثیر گوناگونی و تنوع، انرژی، سرزندهگی و فضای روحانی این جاهای زیبا قرار گرفتم. در حین سفر همچنین دائما در حال فکرکردن به این بودم که فارق از اینکه تجربههای قبلی من چقدر غنی و عمیق بودهاند، همهشان روی هم تنها کسری از آن چیزهاییست که هفتمین کشور بزرگ دنیا برای عرضه به بازدیدکنندههایش در چنته دارد. چیزهایی که در اینجا میتوان کشف کرد بیشمار است!
اگر میخواستم قبل از اینکه به این سفر بروم، یک نصیحت به خودم کنم، تنها چیزی که میگفتم این بود که:
“انتظار غیرمنتظرهها را داشته باش!
این نصیحت بی بروبرگرد به من کمک میکرد تا خودم را برای همهی ماجراجوییهایی که حتی تصورش را هم نمیتوانستم بکنم و به زودی با آنها روبهرو میشدم آماده کنم!
قطار به مقصد واراناسی
بدون اغراق، اگر کم نگفته باشم بیراه نگفتهام که شروع سفر ما خیلی بههمریخته و شلمشوربا بود. کنسلشدن یکدفعهای حرکت قطار از Lucknow به واراناسی باعث شد تا من و همسفرم ساعت ۱۱ شب در ایستگاه قطار بین بقیهی مسافران بختبرگشتهای که برنامههایشان مثل ما درهم پیچیده بود سرگردان شویم. از آنجایی که حاضر نبودیم تا قبل از آمدن قطار جایگزین روی زمینّهای ایستگاه بخوابیم، تصمیم گرفتیم تا یک بلیت عادی با قیمت حدودا ۲۰۰ روپیه بخریم. با این بلیت میتوانستیم سوار هر قطاری که در همان مسیر حرکت میکرد شویم؛ منتها راحتی داشتن یک صندلی رزرو را نداشتیم. این ارزانترین بلیت بود که به عبارتی برای اقتصادیترین کوپهی اقتصادیترین قطار بود. این مودبانهترین و بهترین حالتی بود که توصیفش کردم! شانس آوردیم که ما را به کوپهی مخصوص افراد معلول بردند که با وجود اینکه جا دارتر بود، همچنان پر از مسافر بود! ما گوشهی کوچکی را اشغال کردیم تا برای ۹ ساعت بعد آنجا بنشینیم و استراحت کنیم! ۹ ساعت یخزدن در شب سرد و بیدار ماندن به خاطر صدای بلند شیپور قطار، تکانهای بیوقفهاش روی ریل و تحمل بوی نهچندان خوشایندی که هرازگاهی از توالت میآمد! برخلاف شرایط نهچندان مطلوب اما همچنان سعی میکردیم تا از صبحتکردن با بقیهی مسافرها، شوخیکردن دربارهی وضعیتی که همه داشتیم و به اشتراکگذاشتن داستانهایی درمورد شهر و کشورمان لذت ببریم.
اولین مقصد ما: واراناسی
وقتی بالاخره به مقصد یعنی واراناسی رسیدیم – یا بنارس (Benaras) آنطور که محلیها میگویند – فهمیدم که آن سفر طولانی با قطار ارزشش را داشت. شهر باستانی و مذهبیای که در کنار رود گنگ (که بومیهای اینجا مادر گنگ صدایش میزنند) ساخته شدهاست. واراناسی به عنوان یکی از مقدسترین شهرها در بین ۷ شهر مقدس در آیین هندو و مکان عبادتگاه شیوا یکی از خدایان اصلی هندوئیسم است. این مکان به اندازهی کافی روحانیت و مذهب را نفس کشیدهاست. همینطور که در کنار ghats، پلههای سنگی که به رودخانه گنگ میرسد قدم میزدیم، شاهد مردمی بودیم که اعمال دینی خود را انجام میدادند و آنها را تکرار میکردند. مردم اینجا علاوهبر اینکه از رودخانه برای شستشوی خود و لباسهایشان استفاده میکنند، آن را به عنوان مکانی برای عبادات و معنویات میبینند و همچنین جایی است که خاکستر مردگانشان را داخلش میریزند. در اینجا دو گات معروف وجود دارد: Dashashwamedh و Manikarnika که به ترتیب گات اصلی و سوزنده هستند.
در گات اصلی هر روز عصر مراسم aarti برگزار میشود. در دل پرستش هندو، ارکستری از نواختن زنگ، مناجات، عبادت، شعلههای آتش و نواهای معنوی و مقدس وجود دارد. همهی کسانی که اینها را اجرا میکنند باید روبهروی گنگ، که معادل مواجهشدن با خدایان است، بایستند. ما مراقب بودیم که مانع دید آنها از رودخانه نشویم و در همین حال از اطرافشان مراسم را میدیدیم و لذت میبردیم. این تجربهای با ارزش برای من بود چرا که در عین سرگرم شدن، آداب و رسوم پرستش در آیین هندو را به من یاد داد.
اما گات دوم که همان “مردهسوزی“ است به طور خاصی مقدس است؛ عقیده این است که اگر کسی که میمیرد در آنجا سوزانده و خاکسترش به آب ریخته شود، آن فرد از چرخهی تولد دوباره رها میشود و برای همیشه از رنجش و آزار آزاد خواهد ماند. این سوزاندن و خاکستر کردن برای طبقات و قبایل مختلف هندی در زمینهای جداگانه، و به منظور نشان دادن تفاوت بین آنها، انجام میشود. پایینترین قبایل در جایی نزدیک رودخانه و در پایین گات و به تدریج هرچه طبقهی آن قبیله بالاتر رود جایگاهش در پلههای سنگی بالاتر میرود. Domها، پایینترین طبقه در سیستم هندی، تامین چوب و تنظیم آتش آن را کنترل میکنند و آتش کافی و لازم برای سوزاندن اجساد را درست میکنند. بعد از آن اعضای خانوادهی متوفی آیین و مراسم مختلف را اجرا میکنند و در نهایت هم خاکستر درست شده را داخل رودخانهی مقدس میریزند.
به غیر از دین و مذهب، واراناسی به خاطر تجارت پارچه و ابریشم هم معروف است. کارگاههای کوچک هرکدام تعدادی کارگر دارند که ماهرانه و با ظرافت تمام روسری، ملافه، پتو و رومیزی تولید میکنند. این محصولات در ابعاد بزرگی و به صورت دستی تولید میشوند– دستبافی میشوند، با دست رنگ زده میشوند و فقط نخکشی آنّها به کمک ماشینآلات ساده و ابتدایی انجام میشود. از دیدن کیفیت عالی این محصولات سورپرایز شده بودم و تحت تاثیر زحمتی قرار گرفته بودم که برای تولید آنّها کشیده میشود.
وقتی که دیگر زمان خداحافظی با واراناسی بود، یادم میآید که داشتم به این فکر میکردم که اصلا انتظار اینکه اینقدر شیفتهی اینجا شوم را قبل از آمدن نداشتم. این شهر که از عهد عتیق پرجمعیت بوده، خیلی از نظر آداب و سنتهای منحصربهفرد و همچنین فرهنگ و مذهب غنی بود. اگرچه که شیطان درون من همچنان درمورد دین مردد و شکاک است، اما خیلی خوشحالم از اینکه به خودم فرصت روبهرو شدن با این تجربهها را دادم و در مورد چیزی که اصلا اطلاعی نداشتم آگاه شدم.
مقصد بعدی: بودهگایا
بعد از واراناسی، من و همسفرم به سمت شرق راه افتادیم و مسیری ۳۰۰ کیلومتری را رفتیم؛ به جایی رسیدیم که بودهگایا نام دارد، مکانی که به عنوان زادگاه مذهب بودایی شناخته میشود. مسافری ما را به یک مدرسهی خیریه به نام کوراها در یکی از روستاهای اینجا معرفی کرده بود. این فرصت به من داده شده بود تا با بچههای آنجا ارتباط برقرار کنم و جوری که اصلا انتظارش را نداشتم چیزهای زیادی از آنّها یاد بگیرم. این تجربه باعث به وجودآمدن احترامی عمیق در من برای این بچههای فقیری شد که با وجود تنگدستیشان، میلی به ثروت و مالومنال نداشتند و به همان چیزی که داشتند قانع بودند، قدرش را میدانستند. این موضوع باعث شد تا من هم به خودم فکر کنم و متوجه آن شوم که من چیزهای خیلیخیلی زیادی دارم که به خاطرشان خوشحال و شکرگزار باشم و اینکه کارهای کوچک و در حد توان من چقدر میتواند فرق بزرگی برای دیگرانی ایجاد کند که کمتر از من شانس و خوشبختی دارند.
هند واقعاً جایی برای تفکر و خودشناسی است.
جای بعدیای که ما بازدید کردیم، که چقدر هم خوب شد که اینکار را کردیم، معبد ماهابودی (Mahabohi) همان جاییست که بودا زیر درخت بودا (Bodhi) به این مقام روحانی و روشنبینی رسیدهاست. این معبد با معماری زیبا و آراستهاش از چند بخش تشکیل شدهاست: بخشّهایی برای مدیتیشن (یا همان مراقبه در اصطلاح روحانی)، ریاضت و تهذیب نفس، مناجات، آموزش و بخشّهای دیگر. برخلاف ساختمان حجیم و مرتفع، معماری داخلی سالن اصلی به طرز عجیبی تنگ و باریک بود. داخل سالن اصلی مجسمهای از بودا قرار داشت که با دست راستش درحال ارتباط با زمین است – تصویری از پیروزی بودا بر مایا شیطان تمایلات.
با ادامهی مسیر به سمت شمالشرق، سفری یکروزه به نالاندا (Nalanda) و راجگیر (Rajgir) داشتیم. اول از خرابههای نالاندا که ۸۰۰ سال پیش یک دانشگاه بوده است دیدن کردیم. از آنجایی که مقدار زیادی بازسازی اینجا انجام شده، برای تصور اینکه اینجا در روزهای شکوفاییاش چه شکلی بوده فقط باید به تخیلتان تکیه کنید. شایعات در اینجا میگویند که راهب چینی شوانزانگ (Xuanzhang) روزی از نالاندا بازدید کردهاست. در قرن ۱۳ام میلادی، یورش عثمانیها به اینجا منجر به خرابی و سقوط این مکان شدهاست.
در راجگیر هم، با بالا رفتن به تپه به جایی که بتکده صلح نام دارد (Vishwa Shanti (Stupa و مجسمهّهای بودا واقع شدهاند رفتیم. با پایین رفتن از تپه، از خوششانسی به دو غار کوچک برخورد کردیم که مجسمههای دیگری از بودا درونش بودند – مجسمههای خیلی کوچک که به سختی دیده میشدند. بههرحال به مسیرمان تا پایین تپه ادامه دادیم و بعد از آن به معبدی آرام و ساکت رسیدیم که به Vulture Peak شناخته میشود و در اصل یکی از جاهایی بوده که بودا در آن به مراقبه میپرداخته و زیاد به آن سر میزده، که مکانی رویایی برای نفس تازهکردن و تماشای افق راجگیر است.
قطار برگشت به لکهنو (Lucknow)
درست مثل همهی چیزهای خوب، سفر من به هند هم بالاخره به آخرش رسیده بود. با اینکه سفر طولانی دیگری با قطار از بودهگایا تا لکهنو در پیش داشتیم تا از آنجا با پرواز به خانه برگردیم، من و همسفرم اینبار خوششانستر از سفر رفت بودیم و با داشتن یک تخت برای خودمان میتوانستیم همهی ۱۶ساعت مسیر برگشت را خیلی راحت بخوابیم! اگرچه که این مسیر طولانی چه در رفت و مخصوصاً الآن در مسیر برگشت به من فرصت فکرکردن راجع به کل سفر را داد؛ مناظر زیبای غیرمنتظرهای را دیدم و اصلا پیشبینی نمیکردم که دربارهی زندگی و دین اینهمه بصیرت و آگاهی پیدا خواهم کرد.
انتظار غیرمنتظرهها را داشته باش!
قبل از اینکه این مطلب را تمام کنم، دوست دارم یکسری نکات و ترفند راجع به برنامهریزی برای سفر به هند را با شما به اشتراک بگذارم! امیدوارم که این مطلب باعث ترغیب افراد بیشتری برای سفر به هند شود و بیشتر امیدوارم که سفر شما هم به هند سفری پرمعنی باشد.
نکات و ترفندها
تغذیه و نوشیدنیها در هند:
- قبل از خوردن هرچیزی دستهایتان را به دقت شسته و ضدعفونی کنید.
- غذاهای هندی خیلی متنوع هستند و گزینهّهای زیادی هم برای غذاهای غیر تند وجود دارد.
- مطمئن شوید که غذای شما داغ سرو میشود و کاملا پختهاست.
- به هیچوجه از آبِ شیر نخورید. (البته مسواک زدن با آب شیر اشکالی ندارد ).
- نوشیدنیهای با تکهّهای یخ را نخورید.
- نوشیدنیهای مورد علاقهام که پیشنهاد میکنم: Lassi و چای ماسالا
حملونقل:
- توک-توک (Tuk-tuk)، موتورهای معروف هندی که کف خیابانها پر از آنّهاست، شما را به همهجا میبرد و میتوانید چانه هم بزنید (۱۵۰ روپیه برای ۹کیلومتر )
- از اپلیکیشن OLA که برای درخواست هوشمند تاکسی است برای مقایسهی کرایهها میتوانید استفاده کنید.
- کنسلشدن یا تاخیر حرکت قطارها خیلی عادی است. اگر حتما به بلیت قطار نیاز دارید و همهی بیلتها فروخته شده، میتوانید بلیت “taktal” بخرید که بلیتی برای مواقع اورژانسی است که به قیمت ۳۰۰ روپیه و تا ۱۰ صبح روز قبل سفر فروخته میشود. اگر هیچ راه دیگری نداشته باشید باید مثل ما یک بلیت عادی general بخرید و داخل قطار ببینید صندلی خالی برایتان پیدا میشود یا نه! (اگرچه که با این بلیت صندلی خالی هم پیدا شود ریسک جریمهشدن در صورت مشاهده وجود دارد! )
- اگر در فصل سرما سفر میکنید حتما با خود لباس گرم به داخل قطار ببرید چون قطارها در مقابل سرما عایق نیستند و سوز سرما را مثل ما حس خواهید کرد.
اقامت:
- مهمانخانههای خیلی زیادی پیدا میشوند و قیمت اتاقها هم قابل چانهزدن است البته اگر از قبل و به صورت آنلاین رزرو نشده باشند.
- اتاقها معمولا ارزان هستند و از شبی ۷دلار شروع میشوند. با این قیمت اتاقی با حمام آبگرم و دستشویی فرنگی گیرتان میآید.
- هرچقدر پول بدهی، همانقدر آش گیرت میآید! اگر جای ارزان میروید انتظار زیادی از شرایط اتاقتان نداشته باشید. (ملافهّهای تخت من پر از لکه و گردوخاک بود.)
نحوهی برخورد با گداها و دستفروشها:
- گداهای خوش زبان ممکن است حتی خودشان را به عنوان راهنمای تور هم معرفی کنند تا شما را به مغازهای جایی ببرند که چیزی بخرید – اصلا دنبالشان نروید!
- به هیچوجه از اینکه گداها را پس میزنید احساس بدی نکنید. نه گفتن هیچ ایرادی ندارد، از تماس چشمی خودداری کنید و راهتان را ادامه دهید.