شما پس از ماهها بودن در جادهها، به هنگام بازگشت به خانه دوست دارید تا دوباره دوستیهای قدیمی را از سر بگیرید. برنامه شما بیرون رفتن با دوستان قدیمی و خوردن شام با آنها است؛ اما وقتی با بیمهری برخی از افراد مواجه میشوید، یک حقیقت تلخ را میفهمید؛ وقتیکه شما در حال کشف دنیا بودید، دوستان شما داشتند بهآرامی از زندگی شما خارج میشدند. برخلاف شما، آنها هرگز باز نخواهند گشت.
آنها دیگر برای شما مردهاند.
برای مثال وقتیکه من از سفر ۶ ماهه به خانه بازگشتم، علاقهمند به دیدار دوستانم بودم. من صورت و رفتار آنها را فراموش کرده بودم؛ اما همانطور که میدانید سرعت زیاد زندگی گاهی باعث میشود که حتی دو دوست در یک شهر هم از یکدیگر دور شوند، حالا چه برسد که آنها چند هزار کیلومتر هم از یکدیگر فاصله داشته باشند.
سوالی که همواره در شهرهایی که هرگز نمیخوابند وجود دارد این است: «برنامه شما برای دو هفته آینده چیست؟»
انتظار این سوال معقول است، اما پس از هفتهها دوری از دوستان و عادت به غیبت آنها، شما هم متوجه میشوید که این دوری باعث سرد شدن دوستی از طرف شما هم شده است. بسیاری از دوستان از غیبت ما در جمع خود استفاده کرده و از آن بهعنوان بهانهای برای کمرنگ کردن دوستیها استفاده میکنند.
شما در برخورد اول ناراحت میشوید. قطعا همینطور است. افرادی که شما به آنها اهمیت میدادید حالا بدون هیچ دلیلی از زندگی شما کنار رفتهاند. شما با خود میگویید: «من چه کار اشتباهی انجام دادهام؟» یا «چگونه میتوانم دوباره این دوستی را به حالت قبل بازگردانم؟»
وقتیکه کاری از دست شما برنمیآید و عصبانی میشوید با خود میگویید: «چه بهتر که رفتند! آنها اصلا هم جذاب و دوستداشتنی نبودند.»
اما وقتیکه آرام میشوید و بیشتر به این موضوع فکر میکنید، متوجه میشوید که به این موضع از دید اشتباه نگاه کردهاید. سفر باعث از دست رفتن دوستان من نمیشود، بلکه نشان میدهد کدامیک از دوستان من واقعی هستند.
اکثر مردم ارتباط گسترده اجتماعی خود را حفظ میکنند و زمانی که شما مرتبا در این رابطه حضور دارید، تصور اینکه این روابط بسیار عمیق هستند آسان است. سفر نشان میدهد که کدامیک از روابط دوستی واقعا عمیق بوده و کدامیک تنها ازنظر ما عمیق بودهاند.
این درست است که دوستان در زندگی ما، صرفنظر از مسافرت رفتن یا نرفتن، میروند و میآیند. این طبیعت زندگی است و افراد تغییر میکنند. ما همیشه دوستانی داریم که دیگر با آنها صحبت نمیکنیم. ما به شهرهای دیگر میرویم، علایق متفاوتی داریم و ارتباط میان ما در طول زمان کمرنگتر میشود.
اما این یک جدایی تدریجی است و ازنظر احساسی خیلی بیپرده و رک اتفاق نمیافتد. ما میدانیم که چرا این اتفاق رخ میدهد.
اما تصور کنید که در یک میهمانی در حال خوشگذرانی هستید و ناگهان با فردی مواجه میشوید که قبلا با شما قطع رابطه کرده است.
این موضوع کاملا اتفاقی، شوکه کننده و غمانگیز است.
بخشی از وجود ما تصور میکند «خب این اتفاق تنها در این شهر میافتد. اینجا شهر دشواری برای زندگی است.» اما سپس به یاد میآورید که دیگر افراد اهل سفر هم تجربهای مشابه را داشته و میفهمید این اتفاق تنها محدود به شهر ما نمیشود.
مسافرت روند جدایی را تسریع بخشیده و کیفیت دوستیهای شما را تحت تاثیر قرار میدهد. دور بودن باعث گسسته شدن روابط ضعیف شده و تقویت دوستیهایی میشود که حتی زمان و دوری راه هم نمیتواند آنها را نابود کند.
سبک زندگی من بهگونهای نیست که حفظ دوستیها در آن ساده باشد، اما بهگونهای هم نیست که دوستی با فردی را غیرممکن سازد. من دوستان زیادی در سراسر دنیا دارم که تنها میتوانم هر چند سال یکبار آنها را ببینم، اما ما تلاش میکنیم که همچنان باهم در ارتباط باشیم. وقتی هم که در کنار یکدیگر هستیم، پیوند ما همچنان قوی است. من میدانم که دوستانم از برگشت من به کشور خوشحال میشوند، بنابراین آنها وظیفه پیام دادن برای دور هم جمع شدن را به من سپردهاند. پس از بازگشت از سفر نیز من واقعا تمایل به ادامه دوستی داشته و با آنها تماس میگیرم. وقتیکه شما به کسی پیام میدهید و جوابی دریافت نمیکنید یا اینکه قرارها برای دیدار مرتبا لغو میشوند، به نظر میرسد که رابطه شما در حال سست شدن است.
شاید آنها دوستی را بخواهند که هرلحظه به دنبال سفر رفتن نباشد. شاید این دوستی از قبل هم در حال کمرنگ شدن بوده و ما متوجه آن نشدهایم.
شاید روزی همان افراد که شما را رها کردند متوجه بشوند که شما چه کسی هستید و چه کارهایی انجام میدهید. شاید برخی از آنها از اینکه شما را درک نمیکردهاند ناراحت شوند.
اما شما نباید ناراحت شوید. درست است که عدهای از آنها برای همیشه رفتهاند، اما دوستانی که همچنان ماندهاند روابط بسیار قویتری با شما دارند.
باید به این خاطر سپاسگزار باشیم.