مسافرخانه محل اقامت ارزان قیمتی است اما هرچیزی بهایی دارد.
ژانپلسارتر در مسافرخانهها اقامت داشته، من از این موضوع اطمینان دارم. من با شما سر هر قدر پول که میخواهید شرط میبندم زمانی که او داشت جمله ” جهنم یعنی دیگران” را مینوشت، در یک مسافرخانه هجده اتاقه همراه با گروهی از دانشجویان ایتالیایی و بر روی تخت تاشویی که حشره تخت نیز داشت خوابیده بود.
اشتباه نکنید. من هیچ مشکلی با مسافرخانه ها ندارم- در حقیقت مسافرخانهها زمانی که شما با یک بودجه محدود سفر میکنید، نجات دهنده هستند- من با آدمهای دیگر مشکل دارم. حال میگویم چرا.
برای رزرو هتل خارجی به فلایتیو مراجعه کنید.
بعد از چرت خوبی که در گوشه کناری در یک سرزمین دور که به قصد ماجراجویی به آنجا رفتهاید، زدید، شما به مسافرخانه خود رسیدهاید اما عدهای از افراد (مست) انگلیسی را مشاهده میکنید که از وام دانشجویی خود شکایت میکنند. یکی از آنها شما را از کنار بار صدا میزند و سوالی میپرسد (سر کار میگذارد) و قبل از اینکه متوجه شوید، مشغول صحبت میشوید و نوشیدنی سفارش میدهید و درباره زمانی که “رابی” با یک فروشنده پیر بیدندان در لاپاز چانه زد و 2تا قوطی را به قیمت خوبی خرید، میشنوید. آه امان از این خاطرهها!!
در اتاق کناری که اتاق تلویزیون است یک خانواده 4 نفری محلی و بدخو مشغول تماشای تکرار برنامه “مستر بین” هستند و پسری که در پذیرش است، با تمام دخترهایی که در 10 مایلی او هستند صحبت میکند (لاس میزند). وقتی شما از او درباره آدرس رستورانهای محلی که غذای همان ناحیه را سرو کند میپرسید، او همان مسافرخانه را پیشنهاد میکند! از خوابگاهتان فرار میکنید، در را باز میکنید و یک دختر آلمانی که کتاب راهنمای او معلوم است، یک دختر عینکی نروژی (که از روی بویی که میدهد معلوم است که ماههاست، اتاقش را ترک نکرده است) و یک جمعیت اهل شمال آمریکایی مشتاق که کوله پشتیهایشان همیشه و خود به خود همراهشان است را میبینید.
سپس یک کوهنورد سوئیسی مسن از راه میرسد و یک ساعت را صرف به دقت درآوردن جورابها و تا کردن آنها میکند و در ساعت 8:30 شب میخوابد و طوری خرناس میشکد که صدایش مانند ماشین چمن زنی درحال مرگ است. پشت سر او زوج جوان استرالیایی وارد میشوند. آن ها با شما دوستانه برخورد میکنند اما مشخصا با هم صحبت نمیکنند. سپس آتش بس را فوری اعلام و با هم آشتی میکنند.
بعد از اینکه شما به خواب رفتید، آمرکاییها – که بهتربن زمان را داشتند (به آن ها خوش گذشته)– برگشتهاند و کوله پشتیهای خود را باز میکنند و با سر و صدای بلند پلاستیک ها را از ان خارج و بین خود تقسیم میکنند. “خفگی توسط حامل” یک قتل قابل توجه در این موقعیتها است. من آن را چک کردم.
همانطور که شما در صف حمام (فقط شستن موها) در هنگام صبح هستید و خوردن صبحانه که شامل قهوه فوری و نان بیات است، شروع به تعجب کردن میکنید. آنجا از آدمهایی که در هر گوشهای از جهان که ببینید در کنار خیابان از کنار آنها گذر و از آنها دوری میکنید، پر شده است.
پس مسافرخانهها در بعضی مواقع پر سر و صدا هستند و اگر پول کمی دارید، یک مصیبت اجباری است. اما چهگونه تجربهای خواهد بود اگر مجبور باشید به شعرهای “گرگ” از ولورهمپتون که درباره خصوصیتهای یک انگلیسی جوان و آلدی واین (یک نوع نوشیدنی) است، گوش دهید؟